این طرف مشتی صدف ، آنجا کمی گل ریخته است 

موج ، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته 

بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای است 

بعد از این در جام دریا ، ماه کامل ریخته است 

مرگ حق دارد که از ما روی برگردانده است 

زندگی در کام ما مرگ هلاهل ریخته 

هر چه دام افکندم ، آهوها گریزان تر شدند 

حال ، صدها دام دیگر در مقابل ریخته 

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست 

هر کجا پا می گذارم دامنی دل ریخته 

عارفی از نیمه راه تحیر بازگشت 

گفت : خون عاشقان منزل به منزل ریخته

دسته ها : شعر - عرفان
1388/3/9 2:18

بی حجابانه درا از در کاشانه ی ما  که کسی نیست به جز ورد تو در خانه ی ما

گر بیایی به سر تربت ویرانه ی ما بینی از خون جگر آب شده خانه ی ما

فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای تاب زنجیر ندارد دل دیوانه ی ما

مرغ باغ ملکوتیم در این دیر خراب می شود نور تجلای خدا دانه ی ما

با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست آشنایم توئی و غیر تو بیگانه ی ما

گر نکیر آید و پرسد که بگو رب تو کیست گویم آن کس که ربود این دل دیوانه ی ما

منکر نعره ی ما کو که به ما عربده کرد تا به محشر شنود نعره ی مستانه ی ما

شکر لله که نمردیم رسیدیم به دوست آفرین باد بر این همت مردانه ی ما

محی برشمع تجلای جمالش می سوخت دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما

غزل منسوب به شیخ محی الدین عبدالقادر گیلانی


دسته ها : عرفان
1388/3/6 1:20
X