بی حجابانه درا از در کاشانه ی ما  که کسی نیست به جز ورد تو در خانه ی ما

گر بیایی به سر تربت ویرانه ی ما بینی از خون جگر آب شده خانه ی ما

فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای تاب زنجیر ندارد دل دیوانه ی ما

مرغ باغ ملکوتیم در این دیر خراب می شود نور تجلای خدا دانه ی ما

با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست آشنایم توئی و غیر تو بیگانه ی ما

گر نکیر آید و پرسد که بگو رب تو کیست گویم آن کس که ربود این دل دیوانه ی ما

منکر نعره ی ما کو که به ما عربده کرد تا به محشر شنود نعره ی مستانه ی ما

شکر لله که نمردیم رسیدیم به دوست آفرین باد بر این همت مردانه ی ما

محی برشمع تجلای جمالش می سوخت دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما

غزل منسوب به شیخ محی الدین عبدالقادر گیلانی



دسته ها : عرفان
1388/3/6 1:20
X